موج انفجار جوانی و آرزوهایم را برد | خاطره تلخ از انفجار میدان فردوسی
همشهری آنلاین- مهسا حاجیان: مردم کشور ما از کین دشمن، زخمهای بسیاری بر تن دارند؛ زخمهایی از جنس داغ فرزند، پدر، همسر و دیگر عزیزان. در این میان کم نیستند آنهایی که یک تکه از وجودشان، قربانی این خباثت تروریستها شده است. «زهرا صالحی» یکی از هزاران جانباز ترور توسط منافقین است که در سال ۱۳۶۵ وقتی تنها ۱۹ سال داشت به جرم بیگناهی، دست راستش را از دست داد. او البته با ایمان و پیشتکارش بعد از تحمل سختیهای بسیار درس و ورزش را ادامه داد و در مسابقات تیراندازی کشور، مقام قهرمانی کسب کرد. در ادامه بخشهایی از گفتوگوی ما با این جانباز ۵۵ درصد حادثه تروریستی را میخوانید.

برایمان از روز حادثه بگویید.
صبح روز ۲۸مرداد سال۱۳۶۵ که سالگرد واقعه کودتای ۲۸مرداد هم بود، در حال عبور از میدان فردوسی بودم تا به محل کارم برسم. آن زمان ۱۹سالم بود و تازه در یک شعبه بانک مشغول بهکار شده بودم. آن روز منافقین در ماشینی که کنار دفتر هواپیمایی در میدان فردوسی بود بمب کار گذاشته بودند. بمب منفجر شد و ترکش آن بهدست راستم برخورد کرد. البته انفجار خیلی مهیب بود و باعث شهادت ۱۶نفر از هموطنان و خسارات مالی زیادی شد. در کنار دفتر هواپیمایی حادثهدیده یک ساندویچی بود و من بعد از حادثه فکر میکردم گاز این ساندویچی منفجر شده است؛ حتی به ذهنم هم نمیرسید که بمبی منفجر شده باشد؛ پس از انتقال به بیمارستان متوجه شدم که قربانی یک انفجار تروریستی شدهام.
بعد از انفجار چه اتفاقی افتاد؟
بعد از انفجار مرا سریع به بیمارستان منتقل کردند؛ دستم تقریبا جدا شده و تنها به پوستی آویزان بود. چون جوان بودم در همان وهله اول دستم را قطع نکردند. خانوادهام درخواست کردند که برای پیوند دست، مرا به آلمان بفرستند اما دکترها گفتند که دیر شده است. همانجا دکتری به نام دوایی که از پزشکان ماهر و مطرح بیمارستان بود عمل پیوند را انجام داد ولی عمل موفقیتآمیز نبود و دستم بعد از مدتی سیاه شد و مجبور شدند آن را قطع کنند تا به سایر اعضای بدنم آسیب نرسد.
بعد از این حادثه توانستید به زندگی عادی خود برگردید؟
دختر جوان و شادی بودم که در زمان بستریشدن در بیمارستان ۲۰سالم تمام شده بود. بعد از قطع شدن دستم، خیلی اذیت شدم. حدود یکسال بعد از انفجار درگیر درمان بودم و از کار دور شدم. بعد از یکسال هم که میخواستم شروع بهکار کنم توانایی نوشتن و کار کردن با دست چپ را نداشتم و زمان زیادی گذشت تا من به مرور کارکردن با دست مخالف را یاد گرفتم. من اما تسلیم نشدم و به تلاشم ادامه دادم و کمی بعد در رشته حسابداری دانشگاه تهران پذیرفته شدم و تحصیلاتم را ادامه دادم.
ورزش را از چه زمانی شروع کردید؟
در دوران دانشجویی به پیشنهاد دوستی ورزش را شروع کردم. این شد که سال ۱۳۸۰ به باشگاه آموزش تیراندازی شهیدمهرانی رفتم. چون تمام کارها را با یک دست و آن هم دست چپ انجام میدادم، دستم زود خسته میشد. از سویی برای تیراندازی با تپانچه نباید لرزش دست وجود داشته باشد. بنابراین آموزش با تفنگ بادی را شروع کردم. با چندین جلسه تمرین، کمکم به تیراندازی علاقهمند شدم و این رشته را انتخاب کردم. در مسابقات کشوری شرکت میکردیم و به لیگ میرفتیم. خلاصه هر جا مسابقات جانبازان بود شرکت میکردم و موفقیتهای زیادی هم کسب کردم.
با توجه به برگزاری جلسات دادگاه منافقین، انتظارتان از مراجع قضایی چیست؟
با اینکه این اتفاق چندین سال پیش رخ داده است و زمان زیادی از آن میگذرد اما منافقین و کسانی که باعث رقم خوردن این اتفاق شدهاند باید تاوان پس بدهند و مجازات شوند. آنها باعث شدند آرزوهای زیادی که برای آینده خود داشتیم دفن و سالهای طلایی عمرمان نابود شوند. من و همه بازماندگان ترور منافقین شکایت مشترکی داریم؛ ما جوانی و آینده خود را از دست دادیم؛ ما جانبازهای ترور اگرچه جان خود را از دست ندادیم ولی فقط زنده ماندیم و زندگی نکردیم؛ ما از جوانی و زندگی هیچ چیزی نفهمیدیم. انتظار دارم منافقین به اشد مجازات برسند؛ امیدوارم همانطور که منافقین به ملت ایران رحم نکردند، دادگاه هم در قبال آنها رأفتی نداشته باشد و آنها را به مجازاتی که مستحق آن هستند، برساند، زیرا آنها جوانی، سلامتی و زندگی ما را هدف قرار دادند.