بازمانده نسل آسیابانهای خراسان بیش از نیم قرن آرد آسیاب کرده است | موهایم را در آسیاب سفید کردم
همشهری آنلاین– رابعه تیموری:ولی شیرعلی حتی وقتی جوانکی تازه رس بود، بدون دستار پای آسیاب نمینشست تا تاری از موهای سیاهش ناغافل روی آردهای سفید مشتریان ننشیند و رزق سفره و مایه تنور نان پزی مردم پاک و پاکیزه بهدستشان برسد. حالا هم که نه از زلف و کاکل جوانی پیرمرد آسیابان نشانی مانده و نه تنور خانههای اهالی فرمان آباد دائما الوگرفته و تافته است، او رسم پاکیزه کاری اش را زمین نگذاشته و در میانه دهه هشتم زندگی اش میراثدار امین آسیابانهای خوشنام خطه خراسان است که سالها پیش سنگهای آسیابشان از چرخش واماندهاند:
آسیابی برقرار
تا رسیدن تموز تابستان بیشتر از ٢ ماه مانده، اما خورشید آسمان فرمان آباد زودتر از موعد شال و کلاه کرده و تندوتیز و به قهر کوچه پسکوچههای روستا را گز میکند. زمینهای گندم کاری فرمان آباد از خانههای اهالی چند فرسخی فاصله دارد و تک و توک مردان کشاورزی که تا بالا آمدن آفتاب در خانه ماندهاند، آرام و اختلاطکنان به سراغ کشت و کارشان میروند. تنها آسیاب فرمان آباد در میانه روستا قرارگرفته است. روی پیشانی در کوتاه آهنی اش تابلو و نشانی نصب نشده تا نشان دهد اینجا سنگ آسیابی میچرخد و از آسیاب خاموشی هم که در تاریک و روشن فضای اتاقکش جا خوش کرده، صدایی به گوش نمیرسد. شیرعلی از دم چاشت که از خانه بیرونزده به عادت هر روزه اش در آسیاب را باز کرده و حالا در سایه دیوار آجرچینش به انتظار مشتری نشسته است. باد و باران رویه گچی دیوار آسیاب را پس زده، اما پی قطور دیوار برای سالها برقرار ماندنش کفایت میکند.
گذر غریبهها به فرمان آباد میافتد
پیرمرد به دیدن گردوخاک خودرویی که به طرف او میآید، چشم تیز میکند و وقتی خاطر جمع میشود که سرنشین خودرو بهدنبال نشانی آسیاب میگردد، منتظر میماند تا با گونی گندم به سراغش بیاید! تا تابستان که کشت بهاره زمینداران فرمان آباد به محصول برسد، چند ماهی مانده و اینروزها فقط از شهر و روستاهای دور و نزدیکی که آسیابی ندارند، تتمه کشت گندم پارسال را برای آرد کردن برایش میآورند. کیسه گندمی که در دست جوان پژو سوار سنگینی میکند، بهاندازه ١٠ کیلویی وزن دارد. چندان نمانده که کار و زحمت کمر پیرمرد را خوب بخماند، ولی قبراقتر از جوانک گونی را روی دوشش میگذارد و به داخل آسیاب نیمهتاریک فرو میرود. گندمها را که زمین میگذارد، دستی توی آن میبرد و درحالیکه الک آویخته به دیوار را از روی میخ برمی دارد، میگوید: «گندم بهاره پارسال است؟ زمستانه که نیست.» جوانک اطوکشیده چندان از بار گندم سردر نمیآورد و به سفارش مادر آنها را به آسیاب آورده تا آرد تنور کلوچه پزی او برای نوهها را روبراه کند.
گندمهایی که بهسرعت برق آرد میشوند
سیمهای آویزان برق روی دیوارهای گچی آسیاب راه گرفتهاند و نور لامپ ٦٠ وات گوشه اتاقک تنها روشنایی آسیاب است، اما چشمهای پیرمرد هنوز آنقدری سو دارد که سنگریزهها را لابه لای گندمها تشخیص دهد. پیرمردتر و فرز بشکه فلزی گوشه دیوار را زیر الک میسراند و نیمی از گندمها را روی سیمهای فولادی کف الک سرازیر میکند. به هر تکان دستهای پیرمرد که گندمها تند و پرشتاب از لابه لای سیمها به داخل بشکه میلغزند، قوس کمان کمرش هم بیشتر میشود، اما موقع چرخاندن الک از بالا رفتن دستار سفیدش غافل نمیشود تا تار مویی گندمها را از پاکیزگی نیندازد. وقتی گندمها الک شدند و ترازوی گوشه آسیاب وزن آنها را بیکم و زیاد نشان داد، دوشاخه آسیاب را به داخل پریز برق فرو میبرد و بشکه گندم را توی کلاهک مکعبی گل و گشاد چرخ آسیاب خالی میکند. با فشردن کلید اتصال برق سکوت آسیاب به یکباره میشکند و تل گندم داخل کلاهک آرام و با حوصله از لوله ناودان مانند آن راه میگیرند و به داخل استوانهای آهنی میلغزند که تیغههای داخل آن حکم سنگ آسیاب را دارند. کیسه پارچهای که شیرعلی به انتهای ناودان کیپ کرده، مسیر گندمها را سرراست کردهاند و آردهای نرم و سفید بدون ریختوپاش به داخل بشکه آهنی زیر ناودان میریزند.
از گندم کاری تا آسیابانی
۵٠-٦٠ سال پیش که شیرعلی با دستمزد سالها کارگری بر روی زمینهای گندم کاری ملاکان فرمان آباد این آسیاب را خرید، در روستا از نانواییهای پخت نان لواش و تافتون خبری نبود و هر روز تنور زنان روستا برای پخت نان سفره خانواده تافته میشد. آن سالها هر روز آفتاب نزده کیسههای گندم اهالی روستا و مردم آبادیهای اطراف روی هم چیده میشد و شیرعلی و شاگردانش از سپیده صبح تا وقت غروب یک نفس کار میکردند تا سفره خلق الله بینان نماند. هنوز آسمان روستا هم بخیل نشده بود و سرریز شدن آب قنات فرمان آباد از تنوره آسیاب، پرههای چوبی روی دیوار گلی را میچرخاند تا به ضرب و زور آب گوارای قنات، سنگ بالایی روی سنگ زیرین بغلتد و گندمهایی را که آرام و آهسته از سطل چوبی به شکاف سنگ بالایی میلغزیدند، آرد کند. آب قنات که کمشد، بادهای ١٢٠ روزه سیستان هم موقع گذر از خطه خراسانهای و هویی نداشتند و قوتشان به چرخاندن سنگهای ٢۵٠ کیلوگرمی آسیاب نمیرسید. شیرعلی آسیابان وقتی از مدد آب و باد ناامید شد، بهناچار آسیاب را برقی کرد تا به نیروی برق کار و کسب او بچرخد، اما در همان سالهایی که آسیاب روستا امروزی شد، زندگی مردم روستا هم نرم نرمک پوست انداختند و تنورهای گلی یکییکی از خانه اهالی برچیده شدند تا نان سفرههایشان بیرنج و به رسم مردم شهرنشین، در تنور نانواییهای روستا پختوپز شود.
سنگهای آسیاب از حرکت واماندند
کمکم آسیابهای روستاهای همسایه یکییکی تعطیل شدند و سر شیرعلی هم هر روز خلوت و خلوتتر شد، اما او چراغ آسیابش را روشن نگه داشت تا اگر هوس نان پزی به سر کسی افتاد، برای آرد کردن گندمش راه دور نرود و به برکت پختوپزهای هوسانه آنها او هم به نان بازویش روزگار پیری را طی کند.
آسیابان پیر با آن که دیگر توان روزهای جوانی را ندارد، باز هم بدون شاگرد و وردست از پس نیم کوب کردن گندمهایی که برای پخت بلغورشیر و حلیم میآورند برمی آید و میتواند ١٠ کیلو یا ٢٠ کیلو آرد سبوس داری را که مادرها و مادربزرگهای فرمان آباد و آبادیهای همسایه برای پخت کلوچه قندی و فطیر در تنورهای گازی نیاز دارند آماده کند. همان قوت تن تکیده او برای آسیاب کردن جو و ارزن دام و طیور مردم روستا هم کفایت میکند. همدم روزهای جوانی و مادر ۵ فرزند آسیابان پیر چند سال پیش از دنیا رفته و او هر روز برای خرید نان داغی که بوی دستهای مهربان بیبی را نمیدهد، در صف دورودراز نانوایی روستا میایستد. تنها پسر شیرعلی و نوههای دختری او میدانند آسیابی که بیشتر از ۵٠ سال به پاکیزه کاری و مردمداری پدر خانواده «پوردلکش» پربرکت چرخیده، همپای او خسته و پیر شده و دیگر سنگ آن به ضرب هیچ کلنگی تیز نمیشود. شیرعلی برای آرد کردن هر کیلو گندم هزار تومان دستمزد میگیرد.
بیشتر بخوانید:آسیاب ۱۵۰ ساله در نقطه صفر مرزی